۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

3

ولنتاین رو شرکت‌های تولید کارت پستال اختراع کردن. برای اینکه به مردم یه حس چرند دست بده.
امروز بیخیال کار شدم، سوار قطار مونتاک شدم. نمی‌دونم چرا! هیچ‌وقت آدمی نبودم که یکدفعه تصمیم بگیره کاری انجام بده. فکر کنم امروز از دنده چپ از خواب بیدار شده‌م.
باید ماشینم رو ببرم تعمیر.
هوا کنار ساحل خیلی سرده. هه، مونتاک در فوریه! تبریک می‌گم جول. 
یک برگه از دفترم پاره شده. یادم نمیاد اینکار رو کرده باشم. فکر کنم دو سالی هست که هیچی ننوشته‌م.
حتی شن‌های ساحل هم برای من آدم شده‌ن! اینها فقط یک مشت سنگ کوچولون!
اگه فقط می‌شد که یک آدم جدید رو ملاقات کنم. فکر کنم من از این شانس‌ها نداشته باشم! مشکل از اینجاست که نمی‌تونم با زنی که نمی‌شناسمش ارتباط چشمی برقرار کنم!
شاید بهتره برگردم پیش نائومی. اون با من خوب بود، همین کافیه. اون من رو دوست داشت.
چرا عاشق هر زنی می‌شم که فقط یک ذره به من توجه نشون میده؟
Michel Gondry

هیچ نظری موجود نیست: