۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

188


آسیابان(مهدی هاشمی) [خطاب به پادشاه]: تو که خود و اسب زره است که بگریزی مرا چه جای ایستادن که تن برهنه ام و تهی دست؟
من خروشیدم، من گفتم ای پادشاه، من هر روز زندگیم به تو باج داده ام، من سواران تو را سیر کرده ام، اکنون که دشمنان میرسند تو باید بگریزی؟ و منی که سال ها دست بستی، دست بسته بگذاری، منی که نه دانش و نه تاب نبرد دارم!
_______

آسایابان از قول پادشاه (مهدی هاشمی): ملت را نمیشود کشت و پادشاه را میشود!
_______

زن آسیابان (سوسن تسلیمی): آه ای موبد؛ ما مردمان از پند سیریم و  بر نان گرسنه!
مرگ یزدگرد - 1360
بهرام بیضایی

هیچ نظری موجود نیست: