جسی (
اتان هاوک): یه بار من رفتم عروسی دو نفر از این "
کوئیکر"ها. خیلی فوق العاده بود. عروس و داماد وارد میشن و کنار همه حضار زانو میزنن و به هم خیره میشن. هیچکس حرفی نمیزنه مگه احساس کنه خدا داره لبهاش رو تکون میده که چیزی بگه و بعد از یک ساعت یا همین حدودا خیره شدن به همدیگه، اونها ازدواج کرده ن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر