جاهد (مهران مدیری) : و همه ما دانای کل هستیم؛ البته از گردن به بالا! ولی از گردن به پایین ما مرد ها با گراز و گاو نر هم طراز و هم نیازیم.
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه
134
مامور پلیس در حال بو کردن بطری داخل ماشین.
فرزین (بهرام رادان) : هنوز خیلی مونده بفهمید با آب هم میشه حال کرد.
فرزین (بهرام رادان) : هنوز خیلی مونده بفهمید با آب هم میشه حال کرد.
شمعی در باد - 1382
پوران درخشنده
۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه
132
مریم (هدیه تهرانی) : علی شوتی، فلسفه شوتی کار نمی کنه؛ زندگی خیلی ساده تره!
دختر ایرونی - 1381
محمد حسین لطیفی
۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سهشنبه
131
رضا صباحی (خسرو شکیبایی): به نظر من یه خونه هرجایی میتونه باشه. میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه. میتونه توی یه کوچه قدیمی که زیر یه بازارچهست باشه. میتونه بزرگ یا میتونه کوچیک باشه. میتونه برای هرکس مفهومی داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه. میتونه به رنگ آجر یا به رنگ شیشه و سنگ باشه. میتونه رنگ قرمز یا به رنگ...
ولی من... یعنی بهتر بگم ما، معتقدیم خونه هرچی که باشه، باید سبز باشه. بله، سبز و همیشه سبز...
(این دیالوگ با صدای خسرو شکیبایی و موسیقی تیتراژ آغازین خانه سبز را از اینجا گوش دهید)
۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه
130
نادر (پیمان معادی): معادل فارسی کلمات زیر رو بنویسید؛ نهضت.
ترمه (سارینا فرهادی): جنبش.
- گارانتی.
- تضمین، ضمانت.
- گفتم معادل فارسی نه عربی!
- خانوممون گفته...
- دیگه هیچ وقت این جمله رو نگو، چیزی که غلطه، غلطه؛ مهم نیست کی گفته! واسه گارانتی بنویس، پشتوانه.
- خانوممون نمره کم میکنه ازم.
- مهم نیست، بذار کم کنه ...
ترمه (سارینا فرهادی): جنبش.
- گارانتی.
- تضمین، ضمانت.
- گفتم معادل فارسی نه عربی!
- خانوممون گفته...
- دیگه هیچ وقت این جمله رو نگو، چیزی که غلطه، غلطه؛ مهم نیست کی گفته! واسه گارانتی بنویس، پشتوانه.
- خانوممون نمره کم میکنه ازم.
- مهم نیست، بذار کم کنه ...
۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه
129
گوست داگ (فورست وایتکر): هنگامی که از یک کابوس ترسناک بیدار میشوید با خود میگویید که این تنها یک خواب بود. گفتهاند دنیایی که در آن زندگی میکنیم نیز تفاوت چندانی با آن ندارد.
۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه
128
کریس (جاناتان ریس مِیرز): کسی که گفته میخوام یه آدم خوششانس باشم تا یه آدم خوب، درک عمیقی از زندگی داشته.
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
127
زن جوان (لیلا حاتمی): خواب دیدم توی خونه تنهام اما میدونستم تو هم یه لحظه قبل اونجا بودی، صدای پات رو میشنیدم که از پلهها پایین میرفتی. خواستم از پنجره ببینمت. همینطور که به طرف پنجره میرفتم فهمیدم که اونجا اصلا اتاق من نیست ولی انگار همیشه توی همون اتاق زندگی کرده بودم. از پشت شیشه زنی رو دیدم که از ته کوچه جلو میومد. همون زنی که عکس بچگیم رو بهش داده بودم. یه کم اونطرفتر خودم رو دیدم. مطمئن بودم که خودمم. بعد، یه دفعه از ترس به خودم لرزیدم. فهمیدم این که داره خواب میبینه من نیستم! دوست داشتی با هم حرف بزنیم. گفتم شاید دیگه خواب ما رو نبینه. نمیدونستم باید چکار کنم. با هم راه افتادیم و دور شدیم بدون اینکه جرأت کنیم پشت سرمون رو نگاه کنیم. اونقدر میرفتیم که دیگه دیده نشیم و با هر قدم بیشتر فرو میرفتیم توی این فکر عذابآور که او دیگر خوابی نخواهد دید.
126
(بعد از خودکشی ناموفق فرن به وسیله قرص)
باکستر (جک لمون): تو نمیتونی الان بری. دکتر گفت 48 ساعت طول میکشه تا اون مواد از بدنت خارج بشه.
فرن (شرلی مکلین): چقدر طول میکشه تا خاطراتت با یه نفر دیگه از بدنت خارج بشه؟
اشتراک در:
پستها (Atom)