زندگی مثل یه کتاب نیست و میتونه توی یک ثانیه تموم بشه.
من داشتم با مادرم توی میدون دیلی نهار می خوردم و یه مرد درست جلوی چشمام مرد، اون توی دستای من مرد و من فکر می کردم این نمی تونه اینجوری توی روز ولنتاین تموم بشه، من در مورد تمام افرادي که دوستش دارند و توي خونه منتظرش هستند،کسائي که هيچ وقت دوباره نمي بيننش فکر کردم. بعد فکر کردم، چی می شد اگه هیچ کسی نبود؟!
من داشتم با مادرم توی میدون دیلی نهار می خوردم و یه مرد درست جلوی چشمام مرد، اون توی دستای من مرد و من فکر می کردم این نمی تونه اینجوری توی روز ولنتاین تموم بشه، من در مورد تمام افرادي که دوستش دارند و توي خونه منتظرش هستند،کسائي که هيچ وقت دوباره نمي بيننش فکر کردم. بعد فکر کردم، چی می شد اگه هیچ کسی نبود؟!
The Lake House - 2006
Alejandro Agresti
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر